کد مطلب:210790 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

دفعه 02
سید بن طاوس باز از ربیع حاجب منصور روایت می كند كه با خلیفه به حج می رفتم و در راه به من گفت یادت باشد كه چون به مدینه رسیدیم جعفر بن محمد را غیر از من كسی نخواهد كشت چون به مدینه رسیدیم من به یاد او نیاوردم وقتی به مكه رسید یادش آمد گفت چرا مرا متذكر نكردی گفتم فراموش كردم گفت در مراجعت اگر یادآورم نكردی گردن خودت را خواهم زد چون از مكه به مدینه برگشتیم شبی گفت جعفر بن محمد را حاضر كن خدمت او رفتم عرض كردم یابن رسول الله منصور شما را خواسته و با هم رفتیم و پس از مذاكرات و تهدیدات گفت یقین داشته باش كه قاتل تو من هستم پس از لحظه ای متوحش شد و منصرف گردید و امام صادق علیه السلام را در بغل گرفت بوسید و خلعت و اكرام نمود و گفت او را با كمال احترام به خانه خود برگردان چون برگشتم از امام پرسیدم سر دعا و انصراف او را فرمود این دعا را خواندم حسبی الرب من المربوبین - حسبی الخالق من المخلوق تا آخر دعا. [1] .


[1] تاريخ يعقوبي ص 122 ج 3 - الصادق ص 104 ج 1.